سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۲

626

دیروز رفته بودیم ۱۲ به در. چند سال است که ۱۲ به در میرویم به جای ۱۳ به در. فکر کنم دلیش تنبلی خانوادگی باشد. آخر هر سال بعد از اینکه از ۱۳ به در برمیگشتیم خانه همه مان خسته و کوفته بودیم و اصلا توانایی فردا صبح را نداشتیم. بعد اینجوری شد که یک روز زودتر میرویم به دامان طبیعت و فردایش را استراحت میکنیم فقط. مثل امروز که تا ساعت ۱ ظهر خوابیدم!!

از ساعت ۳ ظهر تا الان میخواهم یک فایل ۱۰۰ مگابایتی برای یکی از دوستانم روی اینترنت آپلود کنم و نمیشود. همه ی سایت های به درد بخور فیلتر هستند، آنهایی هم که باز مانده اند اجازه ی آپلود فایل با حجم ۲۵ مگابایت بیشتر به آدم نمیدهند. دهانم صاف شد تا بالاخره توانستم یک جایی پیدا کنم. الان هم بعد از یک ساعت و خرده ای ۸۰ درصدش رفته بالا. اگر به شانس من باشد که روی ۸۵ درصد گیر میکند و یک بیلاخ گنده نشانم میدهد. وضعیت اینترنت به کل ریدمان است.

همین چند دقیقه پیش داشتم وبلاگ یلدا را میخواندم. چیزی نوشته بود که دلم خواست فوری زنگ بزنم و حالش را بپرسم. بعد یادم افتاد که اصلا از اول سال تا حالا بهش زنگ نزده ام و تبریک نوروز هم نگفته ام. راستش را بخواهید خجالت کشیدم از خودم. بعد که بیشتر فکر کردم دیدم به خیلی ها زنگ نزده ام.. حتا تکست هم نزده ام.. حتا یادم افتاد که به فلان دوستم که همین یک ماه پیش عقد کرد هم زنگ نزدم و تبریک نگفتم.
اصولا من آدم تنبلی هستم در این موارد. موقع اینجور کارها که میشود هی پیش خودم میگویم اوکی، یک ساعت دیگر زنگ میزنم.. اح دیر شد، فردا اول وقت زنگ میزنم..آخ یادم رفت، وقتی رسیدم خانه زنگ میزنم.. و این داستان تمامی ندارد. بعد که چشمم را باز میکنم میبینم دو هفته تعطیلی تمام شده و من هنوز میخواهم به ملت زنگ بزنم!!
گندش را در آورده ام.. خودم میدانم

۲ نظر:

یلدا گفت...

دیوونه این چه حرفیه می زنی ؟ ما از یه نسلیم. همو می فهمیم. منم همین. خیلی ها تو فکرمن و بهشون زنگ نمی زنم. همه مون تنبلیم. ولی من بهت زنگ زدم ها. روز اول عید. برنداشتی. از خجالت چیزی نگو . بین خودمون ، یه نسل ، که نباید خجالتی باشه.

نجمه گفت...

والا منم همینجوری ام...بلکه بی عار تر و اصلاح نشدنی تر و خودسرزنشگرتر از تو...
مگه میشه اینچیزا رو درست کرد؟!