سه‌شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۳

چه بد منطقی داشتیم ما

خب میدانی؟ بدبختی از آنجا شروع شد که گفتیم ما منطقی هستیم
یکی مان پرسید منطقی یعنی چی؟
آن یکی جواب داد یعنی هر بلایی سرت آمد، صدایت در نیاید

این شد که یارمان بد کرد و صدامان در نیامد
عزیزمان مرد و صدامان در نیامد
عشق مان رفت و صدامان در.... نیامد
توی خانه، سر خاک، وسط سالن فرودگاه امام..
بجای اینکه گِل سرمان بگیریم و خودمان را چنگ بزنیم وفریاد بکشیم و شیشه بشکنیم تا نشکند، نرود، بماند، هی منطقی رفتار کردیم. ایستادیم و بغض مان را قورت دادیم و لبخند زدیم. مثل احمق ها دست تکان دادیم و گذاشتیم رفتنی ها بروند، از خانه، از دنیا، از دست..

هیچ نظری موجود نیست: