سه‌شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۳

بخت ِ پریشان ِ ما

دیروز عصر بود که برای خودم نشستم و یک فیلم گذاشتم و دیدمش. خوب بود. از این هایی که وقتی به تیتراژ آخر میرسد
ناخداگاه اشک آدم در می آید.
دلیلش از دو حالت خارج نیست: یا فیلم خوب بوده، یا حال آدم خوب نبوده!!

تمام که شد آهنگ پایانی اش را دانلود + کردم و لباس پوشیدم و هدفون به گوش رفتم سر کار. شب هم پیاده به خانه آمدم و باز هم فقط همان را گوش کردم.
موقع رفتن داشتم به این فکر میکردم که شب وقتی برگشتم خانه، برایش ایمیل بزنم و چند کلمه ای برایش بنویسم و آهنگ را هم برایش بفرستم تا "او" هم گوش کند. واقعا دلم خواسته بود که او هم گوش بدهد.

ولی چند لحظه بعد یادم آمد که چند ماه پیش برایم تکست زده بود که "خیلی خوشحال است که توانسته با من تمام کند. کار درستی کرده و هر روز بیشتر از قبل مطمئن میشود."

راستش را بخواهید دیگر به دنبال دلیل و چرا نمیگردم. دنبال کشف کردن منطقی که داشت نیستم. فقط رهایش کردم، همین. این بار واقعا رها کردم. دقیقا یک سال گذشت. بس است دیگر، چقدر باید منتظر باشم؟ چقدر باید امیدوار باشم؟ چقدر باید خودم را زجر بدهم؟
خسته شدم دیگر.. حتی به زانو در آمدم. تسلیم شدم..
فهمیدم که درک درستی از آنچه که در بین ما بود نداشت. بارها تلاش کردم تا واقعیت را (از دید خودم) نشانش دهم، بارها سعی کردم آن چیزهایی که لااقل به نظر خودم درست است را برایش توضیح دهم، میخواستم احساس امنیت کند، میخواستم برایش آرامش باشم.
نشد، راهش را پیدا نکردیم.
اما یک چیز را میتوانم شرط ببندم. اینکه زمان خیلی چیزها را برایش روشن خواهد کرد. یک روزی میرسد که  تمام اینها را خودش حس میکند.
با همه این حرفها، از ته دل آرزو میکنم که هیچ وقت به آن روز و آن حس نرسد. امیدوارم آنقدر دور شود که هیچ وقت یاد این لحظه ها نیوفتد.

It's just another night
And I'm staring at the moon
I saw a shooting star
And thought of you
I sang a lullaby
By the waterside and knew
If you were here,
I'd sing to you
You're on the other side
As the skyline splits in two
I'm miles away from seeing you
I can see the stars
From America
I wonder, do you see them, too?

So open your eyes and see
The way our horizons meet
And all of the lights will lead
Into the night with me
And I know these scars will bleed
But both of our hearts believe
All of these stars will guide us home

I can hear your heart
On the radio beat
They're playing
​ "​Chasing Cars​"
And I thought of us
Back to the time
You were lying next to me
I looked too close and fell in love
So I took your hand
Back through London streets I knew
Everything led back to you
So can you see the stars?
Over Amsterdam
You're the song my heart is
Beating to

So open your eyes and see
The way our horizons meet
And all of the lights will lead
Into the night with me
And I know these scars will bleed
But both of our hearts believe
All of these stars will guide us home

And, oooohh,
And, oooohh,
And, oooohh,
I can see the stars
From America

چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۳

Viva La Vida

امروز حوالی ساعت ۳ ظهر بود که آقای پستچی سفارش (شما بخوانید هدیه) اینترنتی ام را آورد دم خانه و گذاشت کف دستم. توی سایت نوشته بود که دست کم یک هفته طول میکشد تا آماده شود، اما چهار روزه به دستم رسید.
با کلی ذوق بازش کردم و حسابی براندازش کردم. چیز خوبی از آب در آمده بود. خودم از خودم خوشم آمد.

دقیقا ۱۲ ساعت از وقتی که آقای پستچی آمده میگذرد و من دقیقا ۱۲ روز زودتر از تاریخ مقرر متوجه شده ام که کل برنامه ام به فاک رفته است. همه نقشه هایی که کشیده بودم دود شد رفت هوا.

واقعا نمیدانم این دیگر چه حکایتی است که این روزها دارد برای من در میاورد.

شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۳

672

حدود یک ماه (شاید هم بیشتر) میشود که شروع کرده ام به تیک زدن با یک آدم جدید. در واقع درستش این است که تیک میزدم. یک هفته ای هست که تیک زدنمان ته کشیده انگار. نمیدانم چرا یهو نظرش عوض شد.

تولدش ۶ دی است. تا قبل از این هفته، ایده های دیگری داشتم، اما با این وضعی که پیش آمد خب شاید آنها دیگر به درد بخور نباشند. تا همین چند دقیقه پیش اصلا نمیدانستم لزومی دارد حرکتی انجام بدهم یا اینکه به یک اس ام اس تبریک تولد کلیشه ای با چندتا شکلک کیک و گل و بوس و اینجور چیزها اکتفا کنم.
همینطور که داشتم پشت نوتبوکم برای خودم آهنگ گوش میکردم و اینها، یک جرقه به ذهنم رسید. اعتراف میکنم که از ایده خودم خوشم آمد. خوبی اش این است که تکراری نیست. یعنی برای اولین بار است که این کار را میکنم. از نظر معنوی حرکت باحالی باید از آب در بیاید.
همین الان اینترنتی سفارش را تکمیل کردم و احتمالا تا ۱۰ روز دیگر با پست میرسد دم خانه مان و بعد اگر خوش شانس باشم و تا آن موقع همه چیز نترکیده باشد میتوانم هدیه را بدهم دستش.
اگر هم به فاک رفته باشد که می آیم و اینجا افشا میکنم که چه بود و چه شد.

تا ۶ دی ۹۳ برایم آرزوی موفقیت کنید. واقعا احتیاج دارم تا باز هم به روزهای خوب برگردم

جمعه، آذر ۱۴، ۱۳۹۳

The Moment

actually, there is a word for that. it's LOVE. I'm in LOVE with her, ok?
if you're looking for the word that means caring about someone beyond all rationality and wanting them to have everything they want no matter how much it destroys you, it's LOVE..
and when you LOVE someone, you don't STOP.. ever